نزدیک مغرب است، خدایا چه میشود؟ کشتی شکستخوردهی دریا، چه میشود؟ از لالههای خون جراحات زخم عشق مقتل ز عمق فاجعه دریاچه میشود؟ با چکمههای بند نبسته رسیده شمر با زخمهای سینهی بابا چه میشود؟ قاتل زِ بس برید دگر از نفس فِتاد ای سر بریده! بعد تو با ما چه میشود؟ امشبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سُم اسبان است از اسب واژگون شدی اما بلند شو خورشیدِ خاکخوردهی صحرا بلند شو گیرم که شمر روی تنِ تو نشستهاست برهم بزن قواعدو از جا بلند شو با جسم چاکچاک مزن چنگ رویِ خاک تنها امیدِ خیمهی زنها بلند شو دارند میزنند پیرمردها از دستشان بگیر عصا و بلند شو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای تشنهی مقطّعالأعضاء بلند شو مادر رسیده آبرویش را بخر یک یاعلی بگو از جا بلند شو این خاکها مناسبِ خواب ناز نیست آتش گرفت خیمهات از جا بلند شو