نام زینب میبرم
1589
35
- ذاکر: سیدرضا نریمانی
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت زینب (س)
- مناسبت: شهادت حضرت زینب (ع)
- سال: 1401
نام زینب میبرم، شعرم پریشان میشود
نام زینب میبرم، این پر باران میشود
نام زینب میبرم، دریا مؤدب ایستاد
باز اقیانوس ناآرام، طوفان میشود
چادرش قدری بتابد، آب میگردد زمین
(روزها در سایه اش، خورشید پنهان میشود)۲
در دعا می ایستد، محراب حیرت میکند
(از مناجاتِ شَبَش، سلمان مسلمان میشود)۲
(در مدینه سالهاست، زهرا صدایش میکند)۲
(وقت تفسیرش، خود جبریل دربان میشود)۲
خم نشد زانوی عباسش، به جز در پای او
تا به محمل میبرد، اکبر شتربان میشود
یک قدم خانم بیاید، کوفه میپیچد به هم
(یک قدم بیبی بکوبد، شام ویران میشود) ۲
واژه هایش خطبه شد، نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی، انگار عریان میشود
(کیست این زهرا، علی، شاید حسن، شاید حسین)۲
(حق بده آیینه از این اوج، حیران میشود)۲
بادهای کربلا، خاکسترش را پس دهید
نیزه داران سایهبان بسترش را پس دهید
لحظه های آخرش، چشمش به این در خشک شد
(تیر های حرمله، آب آورش را پس دهید)۲
خوب شد، پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس، یادگار مادرش را پس دهید
(آه خیلی پیش او، جای رغیه خالی است)۲
میشود ای شامیان، نیلوفرش را پس دهید
پیش او میگفت دختر، مرد شامی میزدش
لا اقل انگشترش را پس دهید
این طرف او داد میزد، آنطرف با او رباب
نیزه های بی مروت، اصغرش را پس دهید
نام زینب میبرم، این پر باران میشود
نام زینب میبرم، دریا مؤدب ایستاد
باز اقیانوس ناآرام، طوفان میشود
چادرش قدری بتابد، آب میگردد زمین
(روزها در سایه اش، خورشید پنهان میشود)۲
در دعا می ایستد، محراب حیرت میکند
(از مناجاتِ شَبَش، سلمان مسلمان میشود)۲
(در مدینه سالهاست، زهرا صدایش میکند)۲
(وقت تفسیرش، خود جبریل دربان میشود)۲
خم نشد زانوی عباسش، به جز در پای او
تا به محمل میبرد، اکبر شتربان میشود
یک قدم خانم بیاید، کوفه میپیچد به هم
(یک قدم بیبی بکوبد، شام ویران میشود) ۲
واژه هایش خطبه شد، نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی، انگار عریان میشود
(کیست این زهرا، علی، شاید حسن، شاید حسین)۲
(حق بده آیینه از این اوج، حیران میشود)۲
بادهای کربلا، خاکسترش را پس دهید
نیزه داران سایهبان بسترش را پس دهید
لحظه های آخرش، چشمش به این در خشک شد
(تیر های حرمله، آب آورش را پس دهید)۲
خوب شد، پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس، یادگار مادرش را پس دهید
(آه خیلی پیش او، جای رغیه خالی است)۲
میشود ای شامیان، نیلوفرش را پس دهید
پیش او میگفت دختر، مرد شامی میزدش
لا اقل انگشترش را پس دهید
این طرف او داد میزد، آنطرف با او رباب
نیزه های بی مروت، اصغرش را پس دهید
نظرات
نظری وجود ندارد !