نام زینب میبَرم، شعرم پریشان میشود نام زینب میبَرم، این پَر باران میشود نام زینب میبرم، دریا مؤدب ایستاد باز اقیانوس ناآرام، طوفان میشود چادرش قدری بتابد، آب میگردد زمین روزها در سایهاش، خورشید پنهان میشود در دعا می ایستد، محراب حیرت میکند از مناجاتِ شَبش، سلمان مسلمان میشود در مدینه سالهاست، زهرا صدایش میکنند وقت تفسیرش، خودِ جبریل دربان میشود خم نشد زانوی عباسش، بهجز در پای او تا به مَحمل میبَرد، اکبر شتربان میشود یک قدم خانم بیاید، کوفه میپیچد به هم یک قدم بیبی بکوبد، شام ویران میشود واژههایش خطبه شد، نهجالبلاغه جمع شد خطبه نه تیغ علی، انگار عریان میشود کیست این زهرا، علی، شاید حسن، شاید حسین حق بده آیینه از این اوج، حیران میشود بادهای کربلا، خاکسترش را پس دهید نیزهداران سایهبان بسترش را پس دهید لحظههای آخرش، چشمش به این در خشک شد تیرهای حرمله، آبآورش را پس دهید خوب شد، پیراهنی دارد گذارد بر دلش گفت از بس، یادگار مادرش را پس دهید آه خیلی پیش او، جای رقیه خالی است میشود ای شامیان، نیلوفرش را پس دهید پیش او میگفت دختر، مرد شامی میزدش لااقل انگشترش را پس دهید این طرف او داد میزد، آن طرف با او رباب نیزههای بیمروّت، اصغرش را پس دهید