ناقابلیست سر که سر دار می‌بریم

ناقابلیست سر که سر دار می‌بریم

[ حاج سعید حدادیان ]
ناقابلیست سر که سرِ دار می‌بریم
سر داده‌ایم و از همه دلدادگان سریم

تقدیمِ جان و دادن خون و نثار سر
ما ناز یار را به همین شیوه می‌خریم

از هر چه هست جز خود او دست شسته‌ایم
در اوج افتخار، گدایان این دریم

یا مُنتهیٰ رجای و یا غایَةُ مُنای
یا سیدَ الغَریبُ، وَ یا سیدَ الکَریم

گفتم حسین جان پدری کن برایمان
فرمود از پدر به شما مهربان‌تریم

(حسین جان)

ما را حسین زیر پَر خود گرفته است
این‌گونه شد که جز سر بامش نمی‌پریم 

او جامه داد جام بلا خورد، جان سپرد  
ما تا ابد برای خودش جامه می‌دریم
****
تازه گلان چمن زینبی
قوت جان، روح و روان نبی

عشق حسین بُرد ز سر هوششان
عشق خدا برد ز سر هوششان
مادرشان کرد کفن پوششان
****
چشمای حسن ورم کرده واویلا واویلا
چشم حسینو خون گرفته
****
تا به من رسید بابا بابا بابا
موهامو کشید بابا بابا بابا

زجر بی‌حیاست بابا بابا بابا
پس عمو کجاست بابا بابا بابا

حرف بد میزد بابا بابا بابا
هی لگد میزد بابا بابا بابا

گو‌ش و گوشواره بابا بابا بابا
پیرهن پاره بابا بابا بابا
****
صدای شیهه‌اش را تا شنیدند
همه از خیمه‌ها بیرون دویدند

همه از خیمه‌ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند

یکی گفتا چه شد باب کبارم 
یکی گفتا دگر طاقت ندارم

یکی گفتا چه شد سالار زینب
کجا رفت و نیامد یار زینب
****
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب

(اگر کشتند چرا آبت ندادند)

نظرات