نافع ابن هلال اسب بیسوار هم، حنا بسته به یار نافع ابن هلال میکشند حسین و پیش چشم اهل و عیال تشنه ولی شریعه در حال خروشه چشمه همه به گودی گلوشه حاضر آبا رو رو زمین بریزن یه قطره هم ندن حسین بنوشه یا اباعبدلله(۴) نافع ابن هلال، واژگون شد از این شاه و جدال نافع ابن هلال، این حرام خدا بود شمر کرده حلال دور حسین ما قطع رجال شد خون اباعبدلله حلال شد تکیه که زده به نیزه غریبی سختترین لحظه انقطاع شد مظلوم بودی و، از آب فرات محروم بودیو زنده بودی و، قلبت میتپید، رگهاتو نافع ابن هلال شب عاشورا از حسین کردی سوال بگو تاج سرم چرا داری خار میکنی دور حرم به نافع میگفت: غروب فردا این زن و بچه میدوَن تو صحرا خار مغیلان و خاک بیابون، آنقدر میدُوَنن میافتند از پا زنده بودیو نافع ابن هلال، مرغ تو قفس بیافته میزنه پر و بال نافع ابن هلال، نیزه پشت نیزه و کسی نمیده مجال تو قتلگاه مشغول پریزن بعد از حسین دور حرم بریزن این زن بچه رو دیگه اسارت نبرید این خانواده عزیزن تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارات ریان ابن شبیب جد ما رو غریب گیر آوردن ریان ابن شبیب، آب و واسه حبیب دیر آوردن تو شیب گودال سرازیر شد، حسین پیر شد