میان خیمه ها زینب صدا میزد حسین
9874
80
- ذاکر: حسین فخری
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت زینب (س)
- سال:
(میان خیمهها زینب، صدا میزد: حسین جانم
به صد شور و نوا زینب، صدا میزد: حسین جانم)۲
(چو دیدی زینب کبری، به اطراف حسین اعداء)۲
به کف شمشیر و خنجرها، به غمها مبتلا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(به قربانت شود خواهر، به سوی زینبت بنگر)۲
دلَش گردیده پر از جرح به دشت نینوا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(تقاضا دارم از یکتا)۲، مرا سازد کنون امّا
(نبیند زیرِ شمشیرها)۲ زه جور اشقیا زینب، صدا میزد: حسین جانم
برای قتل تو عُدوان مسلمان گشتهاند این سان
(تنت گشته به خون غلتان)3 به صد صدا آشنا صدا میزد: حسین جانم
(میان جسم تو را دارند)2 نه شرمی از خدا دارند
نه خوفی از جزا دارند، دره قوم دغا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(به امر زاده صفیان سپاهی شوم بی ایمان)2
پی قتلت برادرت جان، (ز غم قندش دو تا زینب)۲ صدا می زد: حسین جانم
(دلم بهرت بوَد پر خون، تو در خون خفته در هامون)۲
(نشاط دل شده محزون)۲، به سبط مصطفی زینب، صدا میزد حسین جانم
...
(ساربانا مهلتی، آرام جان گم کردهام)۲
(من در این دیای خون، دُرّ گران گم کردهام)۲
(ساربانا مهلتی، دارم در اینجا مشکلی)۲
((رفته از دستم گُلی)۲ از بین بردم حاصلی)۲
(اندر این دشت بلا رفته ز دستم نو گلی)۲
من حسین با وفا، آرامِ جان گم کردهام
(ساربان بهر خدا)۲ یک ساعتی آهستهتر
(اندر این دشت بلا)۲ گم گشته از من تاج سر
(یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگر)۲
اندر این صحرا ز جورِ کوفیا گم کردهام
ساربانا مهلتی، تا برسر نعش حسین
راز دل گویم، ببارم خون دل از هر دو عین
در عزایش عالمی را پر کنم از شور و شین
من برادر در میان خاک و خون گم کردهام
مهلتی تا جست و جویی اندر این صحرا کنم
(در میان قتلگَه)۲، من کشتهام پیدا کنم
بر سر نعش برادر دیده دریا تر کنم
خاک بر فرقَم که نور دیدگان گم کردهام
...
(عاقبت بی کس و تنها ماندم)۲
(لالهوَش در دل صحرا ماندم)۲
همه رفتند و من غم زده باز
خسته در محبس دنیا ماندم
(سوختم، خاک شدم چون آتش)۲
(کاروان رفت و به ره جا ماندم)۲
اشک در دیده و میسوزم آه
تشنه لب بر لبِ دریا ماندم
پای تا سر همه گوش و همه چشم
منتظر بر ره بابا ماندم
هیچکس یاور و غم خوارم نیست
خسته دل در کف اعداء ماندم
پایم از خار ز بس آبله شد
دیگر از رفتن ره وا ماندم
دور از چشم عمویم عبّاس
من جگر گوشهی زهرا ماندم
(پدرم رفت خدایا به کجا؟)۲
که من آواره در اینجا ماندم
(نه همین میکشدم هجر پدر)۲
(دور از زینب کبری ماندم)۲
(دست من گیر تو ای دخت رسول)۲
(هر کجا بی کس و تنها ماندم)۲
...
(رو به سوی خیمهها زینب شتابان میرود)۲
در میان دود و آتش، اشک ریزان میرود
(ذکر طفلان حرم، صد آه و واویلا شده)۲
(هر یکی از خیمهای سویی هراسان میرود)۲
(آن چنان رو سوی آتش راه زینب میرود)۲
(گوئیا دخت علی سوی گلستان میرود)۲
(گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم)۲
(کودکی هر سو روان آتش به دامان میرود)۲
آتش اندر خیمهی آل عبا افکنده خَلق
(مضطرب زینب به دنبال یتیمان میرود)۲
(قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم)۲
از تن آنان تو گویی او عطشان می رود
(مانده زین العابدین تنها میان خیمهای)۲
(عمّهاش بالین آن بیمارِ نالان میرود)۲
در میان خیمهها جسم شهیدان مانده است
(بی مُعین درمانده زینب، سوی آنان میرود)۲
آتشی که درب و بیت خانهی زهرا بسوخت
تا قیام آل پیغمبر فروزان میرود
وای آن بانو که بُد نور دل و زیب پدر
در غُل و زنجیر کین با آل سفیان میرود
به صد شور و نوا زینب، صدا میزد: حسین جانم)۲
(چو دیدی زینب کبری، به اطراف حسین اعداء)۲
به کف شمشیر و خنجرها، به غمها مبتلا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(به قربانت شود خواهر، به سوی زینبت بنگر)۲
دلَش گردیده پر از جرح به دشت نینوا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(تقاضا دارم از یکتا)۲، مرا سازد کنون امّا
(نبیند زیرِ شمشیرها)۲ زه جور اشقیا زینب، صدا میزد: حسین جانم
برای قتل تو عُدوان مسلمان گشتهاند این سان
(تنت گشته به خون غلتان)3 به صد صدا آشنا صدا میزد: حسین جانم
(میان جسم تو را دارند)2 نه شرمی از خدا دارند
نه خوفی از جزا دارند، دره قوم دغا زینب، صدا میزد: حسین جانم
(به امر زاده صفیان سپاهی شوم بی ایمان)2
پی قتلت برادرت جان، (ز غم قندش دو تا زینب)۲ صدا می زد: حسین جانم
(دلم بهرت بوَد پر خون، تو در خون خفته در هامون)۲
(نشاط دل شده محزون)۲، به سبط مصطفی زینب، صدا میزد حسین جانم
...
(ساربانا مهلتی، آرام جان گم کردهام)۲
(من در این دیای خون، دُرّ گران گم کردهام)۲
(ساربانا مهلتی، دارم در اینجا مشکلی)۲
((رفته از دستم گُلی)۲ از بین بردم حاصلی)۲
(اندر این دشت بلا رفته ز دستم نو گلی)۲
من حسین با وفا، آرامِ جان گم کردهام
(ساربان بهر خدا)۲ یک ساعتی آهستهتر
(اندر این دشت بلا)۲ گم گشته از من تاج سر
(یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگر)۲
اندر این صحرا ز جورِ کوفیا گم کردهام
ساربانا مهلتی، تا برسر نعش حسین
راز دل گویم، ببارم خون دل از هر دو عین
در عزایش عالمی را پر کنم از شور و شین
من برادر در میان خاک و خون گم کردهام
مهلتی تا جست و جویی اندر این صحرا کنم
(در میان قتلگَه)۲، من کشتهام پیدا کنم
بر سر نعش برادر دیده دریا تر کنم
خاک بر فرقَم که نور دیدگان گم کردهام
...
(عاقبت بی کس و تنها ماندم)۲
(لالهوَش در دل صحرا ماندم)۲
همه رفتند و من غم زده باز
خسته در محبس دنیا ماندم
(سوختم، خاک شدم چون آتش)۲
(کاروان رفت و به ره جا ماندم)۲
اشک در دیده و میسوزم آه
تشنه لب بر لبِ دریا ماندم
پای تا سر همه گوش و همه چشم
منتظر بر ره بابا ماندم
هیچکس یاور و غم خوارم نیست
خسته دل در کف اعداء ماندم
پایم از خار ز بس آبله شد
دیگر از رفتن ره وا ماندم
دور از چشم عمویم عبّاس
من جگر گوشهی زهرا ماندم
(پدرم رفت خدایا به کجا؟)۲
که من آواره در اینجا ماندم
(نه همین میکشدم هجر پدر)۲
(دور از زینب کبری ماندم)۲
(دست من گیر تو ای دخت رسول)۲
(هر کجا بی کس و تنها ماندم)۲
...
(رو به سوی خیمهها زینب شتابان میرود)۲
در میان دود و آتش، اشک ریزان میرود
(ذکر طفلان حرم، صد آه و واویلا شده)۲
(هر یکی از خیمهای سویی هراسان میرود)۲
(آن چنان رو سوی آتش راه زینب میرود)۲
(گوئیا دخت علی سوی گلستان میرود)۲
(گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم)۲
(کودکی هر سو روان آتش به دامان میرود)۲
آتش اندر خیمهی آل عبا افکنده خَلق
(مضطرب زینب به دنبال یتیمان میرود)۲
(قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم)۲
از تن آنان تو گویی او عطشان می رود
(مانده زین العابدین تنها میان خیمهای)۲
(عمّهاش بالین آن بیمارِ نالان میرود)۲
در میان خیمهها جسم شهیدان مانده است
(بی مُعین درمانده زینب، سوی آنان میرود)۲
آتشی که درب و بیت خانهی زهرا بسوخت
تا قیام آل پیغمبر فروزان میرود
وای آن بانو که بُد نور دل و زیب پدر
در غُل و زنجیر کین با آل سفیان میرود
نظرات
نظری وجود ندارد !