حسین فخری

میان خیمه ها زینب صدا میزد حسین

9957
27
(میان خیمه‌ها زینب صدا می‌زد حسین جانم
به صد شور و نوا زینب صدا می‌زد حسین جانم) ۲

(چو دیدی زینب کبریٰ به اطراف حسین اعدا) ۲
به کفشم تیر و خنجرها به غم‌ها میتلا زینب
صدا می‌زد حسین جانم

(به قربانت شود خواهر به سوی زینبت بنگر) ۲
دلش گردیده پر از جرع به دشت نینوا زینب
صدا می‌زد حسین جانم

تقاضا دارم از یکتا مراساند کنون اعدا
نبیند تیغ و شمشیرها ز جور اشقیا زینب
صدا می‌زد حسین جانم

برای قتل تو ادوان مسلمان گشته‌اند این سان
تنت گشته به خون قلتان به سر دست آشنا صدا می‌زد حسین جانم

میان جسم تو را دارند، نه شرمی از خدا دارند
نه خوفی از جزا دارند، برِ قوم دغا زینب
صدا میزد حسین جانم

(به امر زادۀ صفیان سپاهی شوم بی ایمان) ۲
پی قتلت برادرت جان ز غم قندش دو تا زینب
 صدا می‌زد حسین جانم

(دلم بهرت بود پر خون، تو در خون خفته در هامون) ۲
نژاد دل شده محزون به سبط مصطفی زینب
صدا می‌زد حسین جانم
****
ساربانا مهلتی آرام جان گم کرده‌ام
من در این دریای خون درّ گران گم کرده‌ام

ساربانا مهلتی دارم در این‌جا مشکلی
رفته از دستم گلی از وی نبردم حاصلی

اندر این دشت بلا رفته ز دستم نوگلی
من حسین باوفا آرام جان گم کرده‌ام

ساربان بهر خدا یک ساعتی آهسته‌تر
اندر این دشت بلا گم گشته از من تاج سر

یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگر
اندر این صحرا ز جور کوفیان گم کرده‌ام

ساربانا مهلتی تا بر سر نعش حسین
راز دل گویم ببارم خون دل از هردو عین

در عزایش عالمی را پر کنم از شور و شین
من برادر در میان خاک و خون گم کرده‌ام

مهلتی تا جستجویی اندر این صحرا کنم
در میان قتلگه من کشته‌ام پیدا کنم

بر سر نعش برادر دیده دریاتر کنم
خاک بر فرقم که نور دیدگان گم کرده‌ام 

ساربانا مهلتی آرام جان گم کرده‌ام
من در این دریای خون درّ گران گم کرده‌ام
****
عاقبت بی کس و تنها ماندم
لاله وش در دل صحرا ماندم

همه رفتند و من غم‌زده باز
خسته در مجلس دنیا ماندم

سوختم خاک شدم چون آتش
کاروان رفت و به ره جا ماندم

اشک در دیده و می‌سوزم باز
تشنه لب بر دریا ماندم

پای تا سر همه گوش و همه چشم
منتظر در ره بابا ماندم

هیچ کس یاور و غمخوارم نیست
خسته دل در کف اعدا ماندم

پایم از خار ز بس آبله شد
دیگر از رفتن ره واماندم

دور از چشم عمویم عباش
من جگرگوشۀ زهرا ماندم

پدرم رفت خدایا به کجا
که من آواره در اینجا ماندم

نه همین می‌کشدم هجر پدر
دور از زینب کبری ماندم

دست من گیر تو ای دخت رسول
هرکجا بی کس و تنها ماندم
****
رو به سوی خیمه‌ها زینب شتابان می‌رود
در میان دود و آتش اشک‌ریزان می‌رود

(ذکر طفلان حرم صد آه و واویلا شده) ۲
(هر یکی از خیمه‌ای سوئی هراسان می‌رود) ۲

آنچنان رو سوی آتش راه زینب می‌رود 
گوئیا دخت علی سوی گلستان می‌رود

(گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم ) ۲
(کودکی هر سو روان آتش به دامان می‌رود) ۲

آتش اندر خیمه آل‌عبا افکنده خلق
(مضطرب زینب به دنبال یتیمان می‌رود ) ۲

(قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم) ۲
از تن آنان تو گویی او عطشان می‌رود

(مانده زین‌العابدین تنها میان خیمه‌ای) ۲
عمه‌اش بالین آن بیمار نالان می‌رود

در میان خیمه‌ها جسم شهیدان مانده است
بی معین درمانده زینب سوی آنان می‌رود

آتشی که درب و بیت و خانه زهرا بسوخت
تا خیام آل‌پیغمبر فروزان می‌رود

وای آن بانو که بُد نور دل و زیب پدر 
(در غل و زنجیر کین با آل‌سفیان می‌رود) ۲

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش