من که جلد بام شاه مشهدم

من که جلد بام شاه مشهدم

[ مازیار طاولی ]
من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پُر مهرش زدم 
نان خوبان می‌خورم گر چه بَدم
«من ارادالله» خواندم آمدم 

سفره دار ما گدایان السلام
کاظمین غیظ القرآن السلام 


هر کجا سخت آمده دنیا به ما 
گوشه چشمی کردی ای آقا به ما 
یک علی دادی و یک زهرا به ما 
جور شد از فیض دق الباب ما 

گر چه دورم از صفای کاظمین 
طوس و قم دارد هوای کاظمین 
 

گریه آوردم که خوشحالم کنی
می‌شود آیا سبک بالم کنی؟
گر نشد صفوان‌ جمالم کنی
راضی ام بر اینکه حمالم کنی 

دلخوشم حمال کوی دلبرم 
بار زوار شما را می‌برم 


تا نظر سمت کلافی می‌کنی 
بر گلیمت عرش بافی می‌کنی
خوش بدی ها را تلافی می‌کنی
بُشر مطرب را تو حافی می‌کنی 

کاش ای آقا که ذره پروری
یک سحر از کوچه ی ما بگذری 


بنده ی نفسیم ایمانی بده 
نسخه ی فوریِ درمانی بده 
یاد ما رسم مسلمانی بده 
سفره را وا کن به ما نانی بده 

انبیا هم مثل ما پشت درند 
نان خشکت را تبرک می‌برند

نظرات