من هنوز دخترم مگه نه بابا

من هنوز دخترم مگه نه بابا

[ مهدی اکبری ]
من هنوز دخترتم، مگه نه بابا؟ 
سوره‌ی کوثرتم، مگه نه بابا؟

صورتم سوخته ولی هنوزم خیلی
شبیهِ مادرتم، مگه نه بابا؟ 

یکم حوصله داری بشنوی دردِ دلامو؟ 
می‌خوام بهت بگم، حکایتِ دردِسَرامو
(بابا دوست ندارم، من دیگه شامو) ۲

ماها رو تو راه زدند، باهرچی هرجا زدند
چهل تا منزل بابا، زنا و مَردا زدند

تو کوچه بازار زدند، وسطِ اَنظار زدند
گفتم سه‌سالمه باز، انگار نه انگار زدند

اِی‌پدرم، حق داری نشناسی منو
با این وَرَم، حق داری نشناسی منو

من عزیزِ جون بودم، مگه نه بابا؟ 
ماهِ خونمون بودم، مگه نه بابا؟ 

شاید حرف زدن برام سخت شده اَمّا
من شیرین‌زبون بودم، مگه نه بابا؟ 

بابا یادته بازی‌های دختر پدری رو؟ 
یادته تو مدینه، اون روزهای آخری رو؟ 
بهم هدیه دادی، اون روسری رو

روسری رو سَرَم سوخت، دویدم و پَرَم سوخت
دامنِ گُل‌گُلیم هم، تو آتیشِ حَرَم سوخت

تمومِ خیمه‌ها سوخت، خیلی دلم یه‌جا سوخت
عمه رو دوره کردند، بِینِ نامَحرم‌ها سوخت

نظرات