مصحفِ پیکرِ تو ورق ورق پا خورِ یه عده بی دین شده بود مادرت هنوز به سینه میزنه آخه سینهی تو سنگین شده بود دور و برم رو تار میبینم اینهمه نیزهدار میبینم زینب رو واسهی دفعه آخر شمر بره کنار میبینم یا عَظیمَ الجَبَروت، پهلوهام شکسته شد منو با پا میزدند، دستشون که خسته شد یا عَریضَ الکِبریا، تنگه قتلگاهِ من نیزهی شکسته شد، آخرین پناه من به گناهِ بی گناهی، روی خاکِ قتلگاهی تویی سرپناه عالم، که غریب و بی پناهی واسهی بریدنِ سرت چرا، بدنِ پاک تو زیر و رو شده حرف پیراهن و حرف معجره، تو حرم صحبت آبرو شده