مرتضی باز هم مجسم شد
430
4
- ذاکر: حسین سیب سرخی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت علی اکبر (ع)
- مناسبت: محرم -دهه هشتاد
- سال: 1389
مرتضی باز هم مجسم شد
زرهش بر تنش که محکم شد
به اُحد آمده رسول خدا
یاد خیبر علی مجسم شد
تا ببوسد رکاب زینش را
چهره خورشید و گیسوان بر دوش
روز با شب ذوباره توام شد
کیستم سام فاطمی صولت
که جمال و جلال خاتم شد
کیست این ایستاده اقیانوس
که درون مات هور آدم شد
کیست این آبروی دشت نبرد
مرکبش شعلهای دمادم شد
قاصد مرگ حاکم میدان
فاتحه قلههای اعظم شد
در نگاه علی پهلوان بود و
با لباس نبی معمم شد
این حسین است یا ابالفضل است
که همان آینه است و این هم صولت
مشک رزمش کنار عباس است
ساقی نهرهای علقم شد
شرف الشمس حضرت زهراست
وارث تیر و تیغ و پرچم شد
تا که اسفندها بسوزانند
زینب این بار هم مقدم شد
پر روی کلاه خودش گشت
یک پر از جبرئیل تا کم شد
وقت رزم امیر زاده رسید
خیره از بهت چم ها عالم شد
شیر در بیشهاش تبسم کرد
صید این بار هم فرام شد
لرزه افتاد بر ستون زمین
ابروانش کمی که در هم شد
دید حسین تنهاست لشکر از پارس قبر خود را کند
فتحش از ابتدا مسلم شد
تیغهی تیغ او که برخیزد
آسمان تا زمین جهنم شد
با رجز خوان
به مزاق سپاه گرم فرار
خاک چون آتش
آب چون سم شد
دم تیغش کسی نمیماند
دم عیسی خراب از این دم شد
چقدر پا و سر که پیچیده
چقدر دست و پا که درهم شد
نفس خمیه بود اما حیف
فصل تزویر نوبت غم شد
مرکبش کم کم از نفس افتاد
تشنگی بود و قوتش کم شد
همه از دور آمدند و زدند
یک دهه روضه ی محرم شد
نفسش بین سینه گیر افتاد
لحظهی زیر ولحظه ای بم شد
نالههای لبش چه آرام است
عوضش ضربهها چه محکم شد
زخم بر زخم نیزه بر نیزه
چشمه در چشمه مثل زمزم شد
لبهی دشنههای نامحرم با تن چاک خورده محرم شد
چه سرش آمده زبانم لال
با تنش آنچه را نگفتم شد
نعلها حلقه حلقهاش گشتند
مثل زنجیرهای ماتم شد
زیر تلی ز تیغها گم شد
وای لیلا چقدر مبهم شد
جگری پاره بر سرش آمد
خنده پس چی طعنه مرهم شد
انقدر خنده بر پدر نکنید
عمهاش آمده نظر نکنید
غتم آتش شده وبر جگرم ریخته است
بعد پرپر شدنت بال و پرم ریخته است
یا که کسی است که از چشم ترت ریخته بود
این چه قدی است که از تیغ و تبر پر شده است
این چه خاکی است به سرم ریخته است
بند بندت همگی بند به مویی هستند
بند بندت چقدر دور و برم ریختهاند
دست تنها شدهام وای به دادم برسی
که در این دشت در اینجا پسرم ریخته است
خوب شد مادر تو نیست که امشب بیند
که تن تازه جوانش به حرم ریختهاند
خوب شد مادر تو نیست فردا
ببیند گیسوی تو از سر نیزه به برم ریخته است
خوب شد مادر تو نیست ببیند به کنار سر تو
زرهش بر تنش که محکم شد
به اُحد آمده رسول خدا
یاد خیبر علی مجسم شد
تا ببوسد رکاب زینش را
چهره خورشید و گیسوان بر دوش
روز با شب ذوباره توام شد
کیستم سام فاطمی صولت
که جمال و جلال خاتم شد
کیست این ایستاده اقیانوس
که درون مات هور آدم شد
کیست این آبروی دشت نبرد
مرکبش شعلهای دمادم شد
قاصد مرگ حاکم میدان
فاتحه قلههای اعظم شد
در نگاه علی پهلوان بود و
با لباس نبی معمم شد
این حسین است یا ابالفضل است
که همان آینه است و این هم صولت
مشک رزمش کنار عباس است
ساقی نهرهای علقم شد
شرف الشمس حضرت زهراست
وارث تیر و تیغ و پرچم شد
تا که اسفندها بسوزانند
زینب این بار هم مقدم شد
پر روی کلاه خودش گشت
یک پر از جبرئیل تا کم شد
وقت رزم امیر زاده رسید
خیره از بهت چم ها عالم شد
شیر در بیشهاش تبسم کرد
صید این بار هم فرام شد
لرزه افتاد بر ستون زمین
ابروانش کمی که در هم شد
دید حسین تنهاست لشکر از پارس قبر خود را کند
فتحش از ابتدا مسلم شد
تیغهی تیغ او که برخیزد
آسمان تا زمین جهنم شد
با رجز خوان
به مزاق سپاه گرم فرار
خاک چون آتش
آب چون سم شد
دم تیغش کسی نمیماند
دم عیسی خراب از این دم شد
چقدر پا و سر که پیچیده
چقدر دست و پا که درهم شد
نفس خمیه بود اما حیف
فصل تزویر نوبت غم شد
مرکبش کم کم از نفس افتاد
تشنگی بود و قوتش کم شد
همه از دور آمدند و زدند
یک دهه روضه ی محرم شد
نفسش بین سینه گیر افتاد
لحظهی زیر ولحظه ای بم شد
نالههای لبش چه آرام است
عوضش ضربهها چه محکم شد
زخم بر زخم نیزه بر نیزه
چشمه در چشمه مثل زمزم شد
لبهی دشنههای نامحرم با تن چاک خورده محرم شد
چه سرش آمده زبانم لال
با تنش آنچه را نگفتم شد
نعلها حلقه حلقهاش گشتند
مثل زنجیرهای ماتم شد
زیر تلی ز تیغها گم شد
وای لیلا چقدر مبهم شد
جگری پاره بر سرش آمد
خنده پس چی طعنه مرهم شد
انقدر خنده بر پدر نکنید
عمهاش آمده نظر نکنید
غتم آتش شده وبر جگرم ریخته است
بعد پرپر شدنت بال و پرم ریخته است
یا که کسی است که از چشم ترت ریخته بود
این چه قدی است که از تیغ و تبر پر شده است
این چه خاکی است به سرم ریخته است
بند بندت همگی بند به مویی هستند
بند بندت چقدر دور و برم ریختهاند
دست تنها شدهام وای به دادم برسی
که در این دشت در اینجا پسرم ریخته است
خوب شد مادر تو نیست که امشب بیند
که تن تازه جوانش به حرم ریختهاند
خوب شد مادر تو نیست فردا
ببیند گیسوی تو از سر نیزه به برم ریخته است
خوب شد مادر تو نیست ببیند به کنار سر تو
نظرات
نظری وجود ندارد !