مثل یک خرمن که بر جانش شرر افتاده است نور من رفت و حساب من به نار افتاده است خواستم مرد خدا باشم ولی بلعم شدم قصهی رسواییام در هر دیار افتاده است این همه خوب آمده، بد را چه کارش میکنند؟ ساده مگذر از کسی که این کنار افتاده است گرمی آغوش امنت را به نفسم باختم ورشکست آن است که از چشم یار افتاده است های و هوی مستیم رفته است آهم مانده است حیف دیگر سکهی من از عیار افتاده است چه ببخشی چه نبخشی دوستت دارم خدا راه من بر خانهات امیدوار افتاده است من شب جمعه دلم یکجاست آن هم کربلاست طالع من پای شش گوشه کنار افتاده است بسم الله الرحمن الرحیم ذوالجناح آمد به خیمه صورتش را زد زمین شاه عالم از صدر زین بین غبار افتاده است آن تنی که احمد مختار میزد بوسهاش یا رسول الله دست نیزه دار افتاده است