مانده تنها حسین، سوی او بی امان سنگ میبارد، نیزه میآید گه نظر میکند، او سوی خیمهها گه سوی علقمه، مینماید نگاه شده تنها حسین، این امیر سپاه صف به صف گِرد او، لشگر کوفیان بر رگ حنجرش، خنجری بوسه زد خنجری بر لبِ، حنجری بوسه زد بر رگِ گردنش، خواهری بوسه زد نالهی دلخراش، میزد از عمق جان گِرد نعشِ حسین، هلهله شد به پا کوفیان شادمان، خیمهها در عزا غرق در خون شده، کشتهی کربلا شد زمین پر خروش، آسمان در فغان
این نوحهذخیلیرخوبه