حاج محمود کریمی

مانده‌ ام تنها سالار مضطر من

27522
678
(مانده‌ام تنها سالار مضطر من
بعد از تو شد خاك عالم بر سر من) 2

بی کس و بی یار و یاور در دل صحرا
كاروانی بی پناه و یك زن تنها
گرچه از پا درنیاورد زخم شمشیرم
روی خاك غم نوشتم بی تو می‌میرم

به خدا با دست بسته‌ام
به زمین هر جا نشسته‌ام
نقش كردم عشق من حسین
به سرِ انگشتِ خسته‌ام

وقتی نامت می‌آمد بر لبِ من
لب‌های تو می‌گفت زینب من
مانده‌ام تنها سالار مضطر من
بعدِ تو شد خاك عالم بر سرِ من

پر شد از خون سرت جام قنوتِ من
این چنین بشكسته شد مُهرِ سکوت من
زینب تنها و درد و بزم نامردان
آن لبان و خیزران و آیه‌ی قرآن

گرچه بودم دركنار تو
دل تنگم بیقرار تو
شیشه‌ی قلب مرا شکست
دل سنگ نیزه دار تو

هر كجایی نام تو مشق زینب
می‌نویسم روی قبرم عشق زینب
مانده‌ام تنها سالار مضطر من
بعدِ تو شد خاك عالم بر سرِ من

می‌شود سِرِّ درونم از رُخم خوانده
یادگارت بین خاك شام جا مانده
با نفس‌هایش تو را یك دم صدا می‌زد
پیش چشم تر من دست و پا می‌زد

ز پس چشمان بسته‌اش
به روی پای شكسته‌اش
ز رخت خون آبه پاک کرد
به دو دست پیر و خسته‌اش

چه گذشته در ویرانه بر دل من
كه نسیم باز او قاتل من
مانده‌ام تنها سالار مضطر من
بعدِ تو شد خاك عالم بر سرِ من

هر زمانی كه می‌آمد ناله‌ی مادر
روی نیزه بغض می‌كرد ساقی لشگر
حاجت مرهم ندارد زخمیِ احساس
درد بی درمانِ زینب، دوری عباس

(شفق مه رو به نیزه شد
ز كدامین سو به نیزه شد) 2
نه ز جای خنجر عدو
سرش از پهلو به نیزه شد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش