ما میتونستیم با هم مثل عمه زینب و بابا حسین باشیم اما تیر حرمله کاری کرده خیلی زود، تنهایِ تنها شیم عزیزم، فدات شم حرمله نذاشت که من عمهی بچههات شم تو پُشت و پناهم شی آرزو داشتم یه روز داییِ بچههام شی ای علیاصغر بی تو زندهام یعنی تا کِی علیاصغر؟! خواهرت بمیره آخ، ای علیاصغر لای لای علیاصغر، لای لای علیاصغر ... ***** تا نگاهت میکنم هی صدای خندههات میپیچه تو گوشم پای نیزهات هر دفعه، دستمو وا کردم افتادی تو آغوشم دلم رو شکستن روی نِی با بَندِ قُنداقت سرت رو بستن میافته سرت، خب واسه این سرنیزهها کوچیکه حنجرت، خب وای علیاصغر دیگه گهواره نمیخوای، علیاصغر خوب بخواب رو نیزه، لای لای علیاصغر لای لای علیاصغر، لای لای علیاصغر ...