مادر سلام حال غریبت چگونه است؟ مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟ حالی غریب داری و در فکر رفتنی دردی به سینه داری و حرفی نمیزنی مادر بگو که مکّه چه آورده بر سرت؟ که قدخمیده میروی از پیش دخترت مادر، پدر غروبِ تو را گریه میکند او خاطرات خوبِ تو را گریه میکند حالا که پَر کشیدنِ تو گشته باورم آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟ هِی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا داری سلام میدهی امشب به کربلا گریه گرفت و مکّه دوباره در آب رفت مادر وضو گرفت و دوباره به خواب رفت مادر، پدر تشهّد خود را تمام کرد و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد مادر جواب فاطمه را لااقل بده یا لااقل به دختر خود هم اجل بده چشم و چراغ خانهی خورشید، الامان ای ماه آسمان نبوّت نرو، بمان