مادرم اُمّ‌البنین

مادرم اُمّ‌البنین

[ حسن عطایی ]
محاله رنگ بی‌کسی رو حتی تو خوابم ببینه
کسی که مادرش اُمّ‌البنینه

باید خوشحال باشه چون همیشه 
با اباالفضل همنشینه
کسی که مادرش اُمّ‌البنینه

اباالفضلی که پیشش عالمی زار و فقیره
اونم خرجیشو از اُمّ‌البنین داره می‌گیره

نگو نامادری وقتی براش زینب می‌میره
ولی پیش رقیه سربه‌زیره

منو ببین مادرم اُمّ‌البنین
سایه‌ی مرگ نشسته توی کمین
قربون دست قلمِ اباالفضل
منو ببَر تا حرم اباالفضل

می‌خوام دنیا بدونِ تو نباشه ای همه رویام اباالفضل
من این‌جوری تو رو می‌خوام اباالفضل
یه جوری عاشقت بودم چه تو شادی چه تو دردم اباالفضل
با اسمت عشق می‌کردم اباالفضل

رفاقت با تو تنها آخرش تاوان نداره
تویی پایانِ عشق و عشقِ تو پایان نداره
شدی درمون اون دردایی که درمان نداره
من از تو دور بشم امکان نداره

صدتا فرات فدای قطره اشکت
منو بغل بگیر شبیه مَشکت
برعکس مَشک من تا تهش می‌مونم
تا به حرم خودم رو می‌رسونم

منو ببَر تا حرم اباالفضل

نظرات

علیرضااسماعیلیعلیرضااسماعیلی

ماشاالله شیخ حسن