لب ما و قصه‌ی زلف تو چه توهمی چه حکایتی

لب ما و قصه‌ی زلف تو چه توهمی چه حکایتی

[ حاج اسلام میرزایی ]
لب ما و قصه‌‌ی زلف تو
چه توهمی چه حکایتی
تو و سر زدن به خیال ما 
چه ترحمی چه عنایتی

به نماز صبح و شبت سلام 
و به نور در نسبت سلام
و به خال کنج لبت سلام 
که نشسته با چه ملاحتی

به جمال وارث کوثری 
به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری 
چه شباهتی چه اصالتی

بلغ العُلی به کمال تو 
کشف الدُجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو 
صلوات هر دم و ساعتی

تو که آینه تو که آیتی 
تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی 
تو قیام کن که قیامتی

زد اگر کسی در خانه‌ات 
دل ماست کرده بهانه‌ات
همه جا گرفته نشانه‌ات
به چه حس تی به چه حالتی

یابن الحسن...

نه مرا نبین رصدم نکن 
و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن 
تو که آستان سخاوتی

یا صاحب الزمان....

نظرات