لالهی حسن، نهال سیزده سالهی حسن توی گوشم نالهی حسن وای(۳) نوجوون من، نگاه کن به قد کمون من تو که جوون میدهی میره جوون من میده زخمات بوی مادر شکست پات پهلوت مادر کمون کردن که دوباره درافتاده روت میبینی داغ علی شده زنده، عمو شده شرمنده میبینی دلم به موی بنده دشمن داره میخنده مجتبی شدی، تو رنگ خاک کربلا شدی چقدر پا خوردی، نخنما شدی این غم منه، الان چه وقته قد کشیدنه چرا کاکلت دست دشمنه وای (۲) گرفتم سینه به سینه تو رو اما دردم اینه روی شونم سر گذاشتی ولی پاهات رو زمینه خون تو ریخته روی خاکه صحرا از نعلهای این اسبها برات بمیرم جز صحرا، جشن حنابندونه سنگا شدن مهمونت برات بمیرم یا زهرا