عموجونم توی گودال دیدم افتادی جون دادم میون این همه نیزه منم رو سینت افتادم سپر میشم برا جسمت، جدا شد از تنم دستم حلالم کن اگه راه نفسهای تورو بستم چه گودالی، چه جنجالی، چرا عمامتو بردن به جسم تو، به کام تو، سر سرنیزهها خوردن خودت داری که جون میدی، برا چی خنجر آوردن ز خون گلرنگ شد آیینهی تو فرو شد نیزه بر گنجینهی تو الهی کور گردم تا نبینم زند قاتل لگد بر سینهی تو خودم دیدم یکی نیزه فرو کرد یکی هم در کنارت، های و هو کرد غرورم زیر پا افتاد وقتی تو را با پای نحسش زیر و رو کرد چه گودالی، چه جنجالی، چرا عمامتو بردن به جسم تو، به کام تو، سر سرنیزهها خوردن خودت داری که جون میدی، برا چی خنجر آوردن یکی با نیزهاش از پشت میزد یکی با چکمه و با مُشت میزد خودم دیدم سنان بی مروت عمویم را به قصد کُشت میزد