عمّه دستِ غم روی کمر داره از کبودی تنش خبر داره رباب از رُو تجربه بهش میگفت: قبرشو عمیق بکَن خطر داره خرابه باغ و سر تو گل و من آن بلبل که این خرابه به باغ بهشت نفروشم الهی عقده از کارم گشایید منِ دلخسته را یاری نمایید برای دفن خواهر در خرابه جوانان بنیهاشم بیایید گوشهی ویرانه میمیرم، حرم بر پا کنم ذکر یا عبّاس میگیرم، علم بر پا کنم