
عبّاسم و اُمُّالبنین مادرم صاحب لوای زادهی حیدرم سراپا عزّتم، شهیدِ غیرتم بابَالحوائج منصبم من عبد و غلام زینبم من **** نام امامم از لبم نیفتاد افتادم و امّا عَلم نیفتاد بگویید با رباب، نخوردم هرگز آب چه بر سرم آوردی ای مَشک؟ شرمندهام كردی تو ای مَشک؟ دیدار زهرا چون كه قسمتم شد بازویم اسباب خجالتم شد نشد آخر خدا كه برخیزم زِ جا خندید و ذرّهپروری كرد آمد برایم مادری كرد