ظهر فردا، قدّ رعنای حسین است کمان
11797
112
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: واحد
- موضوع: امام حسین (ع) , شب و روز عاشورا
- مناسبت: شب دهم محرم
- سال: 1400
ظهر فردا ، قدّ رعنای حسین است کمان ...
باز جوید شه بییار ز عبّاس نشان ...
ز علمدار خود ، آن خسرو شمشاد قدان ...
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان ...
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است ...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است ...
مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع ...
تو خودت می دونی طاقت ندارم ...
آخه من تورو به کی بسپارمت ...
باورم نمیشه آخرین شبه ...
فردا این موقع دیگه ندارمت ...
آخه من چه جوری طاقت بیارم ؟
چه قدر زود داره می گذره حسین ...
سال و ماه و روزمون تموم شده ...
دیگه ساعتای آخره حسین ...
آخه پنجاه ساله پا به پات بودم ...
آخه پنجاه ساله بی قرارتم ...
آخه پنجاه ساله مادرت شدم ...
آخه پنجاه ساله من کنارتم ...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهش مند ...
صبر از این بیش ندارم، چه کنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت ؛ چو سپند ...
بوسهای بر لب خشکم بزن ؛ ای چشمهی قند ...
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است ...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع ....
فردا این موقع اگه خوردی زمین ...
بگو دلواپسیمو چی کار کنم ...
همه تون میخواید برید ، من می مونم ...
غصه ی بی کسیمو چی کار کنم ؟
فردا این موقع سرت شلوغ میشه ...
فردا این موقع سرت رو می برن ...
فردا این موقع یواش یواش دیگه ...
به اسیری خواهرت رو می برن ...
فردا این موقع رو سینه ات می شینن ...
فردا این موقع زیر نیزه گمی ...
فردا پیکرت رو در هم می کنن ...
فردا این موقع ها تو زیر سمی ...
باز جوید شه بییار ز عبّاس نشان ...
ز علمدار خود ، آن خسرو شمشاد قدان ...
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان ...
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است ...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است ...
مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع ...
تو خودت می دونی طاقت ندارم ...
آخه من تورو به کی بسپارمت ...
باورم نمیشه آخرین شبه ...
فردا این موقع دیگه ندارمت ...
آخه من چه جوری طاقت بیارم ؟
چه قدر زود داره می گذره حسین ...
سال و ماه و روزمون تموم شده ...
دیگه ساعتای آخره حسین ...
آخه پنجاه ساله پا به پات بودم ...
آخه پنجاه ساله بی قرارتم ...
آخه پنجاه ساله مادرت شدم ...
آخه پنجاه ساله من کنارتم ...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهش مند ...
صبر از این بیش ندارم، چه کنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت ؛ چو سپند ...
بوسهای بر لب خشکم بزن ؛ ای چشمهی قند ...
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است ...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع ....
فردا این موقع اگه خوردی زمین ...
بگو دلواپسیمو چی کار کنم ...
همه تون میخواید برید ، من می مونم ...
غصه ی بی کسیمو چی کار کنم ؟
فردا این موقع سرت شلوغ میشه ...
فردا این موقع سرت رو می برن ...
فردا این موقع یواش یواش دیگه ...
به اسیری خواهرت رو می برن ...
فردا این موقع رو سینه ات می شینن ...
فردا این موقع زیر نیزه گمی ...
فردا پیکرت رو در هم می کنن ...
فردا این موقع ها تو زیر سمی ...
نظرات
نظری وجود ندارد !