
صبری نما، من آمدم به سویت تا که زنم بوسه بر آن گلویت امیرِ بی سپاه میروی قتلگاه آقا شود خواهر فدایت این کهنه پیراهن برایت *** با اشکِ خود، دستِ سکینه راهت بابا بیا پایین ز ذوالجناحت غرقِ اشک و آهم بی تو بی پناهم ای تشنه لب، آبی نخوردی ما را به که، آخر سپردی *** هفت آسمان، یکباره رنگِ خون شد از روی مَرکب، شاه سرنگون شد فتاده روی خاک به جسمِ چاک چاک بُرده عطش دیگر توانش پُر خون شده، اما دهانش ***