شکر خدا زره زِ تنت درنیامده

شکر خدا زره زِ تنت درنیامده

[ حسین سیب سرخی ]
شکرِ خدا، زره زِ تنت درنیامده
با چنگِ گرگ، پیراهنت درنیامده

می‌خواستم که باز ببوسم لبت ولی
دیدم که تیر از دهنت درنیامده

یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا
حتی زِ عهده‌ی کفنت درنیامده

دارم زِ روی خاک جگر جمع می‌کنم
این چند نیزه از بدنت درنیامده

با یک فَضَع محاسنِ بابا خضاب شد
حرفی زِ دست و پا زدنت درنیامده

برخیز جانم آمده از گریه بر لبم
مدیونِ گیسوی پریشانِ زینبم

نظرات