شد یکی تن تو با خاک این بیابون رنگ ارغوانی ای یاس نجمه خاتون خیلی از زمونه خون شد دل تو ای وای کینه از حسنجان شد قاتل تو ای وای سنگ بیهوا آه عزیزم برده رمق از پیکرت پا نکش رُو خاکا رسیده جونم به لب بالا سرت ای یتیمِ حسن صید صدپاره تن مُردم از خجالت تو آه و واویلتا... ***** با تو زنده بازم حماسهی جمل شد آخرش نصیبت «أحلیٰ مِنَ العسل» شد موندی پای حرفت، به تن تا جون تو داشتی واسه ما عزیزم سنگ تموم گذاشتی مَرکبای کوفه گذاشتن پا رُو گل یاسم چرا باورم نمیشه شدی تو همقد عبّاسم چرا یادگار حسن نور چشمان من مُردم از خجالت تو آه و واویلتا...