باب الحوائج است و مشکلگشا اباالفضل شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل در محضرش ندیدیم شرمنده سائلی را خیرات میکند چون بی سرصدا اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا اباالفضل، مشکل گشا اباالفضل شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل خالی شدهست اما در روضه میتواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم میزدود غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا اباالفضل چون بود شاه تشنه، بعد از شهادتش هم از کوثر او ننوشید ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای باحیا اباالفضل **** اباالفضل پاشو اینها نامردن حرمو دوره کردن به اشک من میخندن