شبهای حجاز اومد سحرش تا آمنه خندید به روی پسرش جانم به نبی، جانم به علی خورشید نبی بود علی هم قمرش طه و یاسین، رحمان و کوثر انّا فَتَحنا، الله اکبر نعم الحبیبی، نعم المرادی یا اصلُ دینی، یا نفْسُ حیدر ظَهَرَ النَّجمُ قمر، طَلَعَ الشَّمسُ شرف مستم و کشان کشان بکِشیدم به نجف آمده نور خدا، نور عشق ازلی که بگوید به همه: ولی الله علی ولی الله علی، اسدالله علی...