شب‌های حجاز اومد سحرش

شب‌های حجاز اومد سحرش

[ محمدحسین حدادیان ]
شب‌های حجاز اومد سحرش
تا آمنه خندید به روی پسرش
جانم به نبی، جانم به علی
خورشید نبی بود علی هم قمرش

طه و یاسین، رحمان و کوثر
انّا فَتَحنا، الله اکبر
نعم الحبیبی، نعم المرادی 
یا اصلُ دینی، یا نفْسُ حیدر

ظَهَرَ النَّجمُ قمر، طَلَعَ الشَّمسُ شرف
مستم و کشان کشان بکِشیدم به نجف
آمده نور خدا، نور عشق ازلی
که بگوید به همه: ولی الله علی

ولی الله علی، اسدالله علی...

نظرات