شب آخرم رسیده دوباره دل بیقرارم
831
12
- ذاکر: حسین سیب سرخی
- سبک: واحد
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شهادت حضرت زینب (ع)
- سال: 1393
شب آخرم رسیده دوباره دل بیقرارم
برا دیدن حسینم بهخدا چشم انتظارم
میشمارم ثانیهها رو تا ببینمش دوباره
ای حسین خدا میدونه حتی روزام شب تاره
یه سلامی که اینک شده کار روز و شبهام
بهخدا بعد حسینم دیگه من تنهای تنهام
این دَم آخریه و میشنوم بوی حسینو
همه دلخوشیمه بازم ببینم روی حسینو
تو چشام یه دنیا اشک و تو دلم یه کوه ماتم
دیگه طاقتم بریده منو کشته خاطراتم
شب آخرم خدایا آسمونم بیستارهست
یادگارش روی سینم پیرهنی که پارهپارهست
هر دفعه یادت میافتم هنوزم گریم میگیره
تو بیا این دَم آخر خواهرت داره میمیره
بعد رفتن تو داداش دل من چه بیشکیبه
زیر تابوتمو نگذار بگیرن یه مشت غریبه
یا حسین غریبِ مادر، تویی اربابِ دل من
یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من
همه خاطرات تلخم یه سال و نیمه باهامه
لحظههای رفتنِ تو هنوزم جلو چشامه
یادمه وقتی که رفتی من فقط نگات میکردم
تو برام دعا میکردی، زیر لب دعات میکردم
دست تو به روی قلبم، دست من رو صورتت بود
جونِ تو جونِ رقیه آخرین وصیتت بود
کاش میشد میموندی پیشم بین غمها نمیذاشتی
منو آواره تو صحرا تک و تنها نمیذاشتی
مگه یادم میره آخه تو رو تنها گیر آوردن
میدیدم یه عده نامرد پیرهن خونیتو بردن
پیرمردا با عصا و بعضیا با تیر و شمشیر
انقدر زدن که دیگه نیومد صدای تکبیر
هرکی با هرچی میتونست ضربهای به بدنت زد
میدیدم یکی با نیزه بیهوا تو دهنت زد
تو شدی نقش زمین و اومدن تموم لشکر
توی اون هیاهو انگار میاومد صدای مادر
نفسای آخرت بود صدای هلهله اومد
کاش میمردم نمیدیدم تو حرم حرمله اومد
نبودی ببینی داداش پَرِ معجرا چه میسوخت
شعلهی آتیش و دود و موی دخترا که میسوخت
کاش میمردم نمیدیدم روی نیزهها سرت رو
یادته اون همه گفتم دربیار انگشترت رو
میدونی چه سخته وقتی که به گریههات بخندن
کاشکی سقامون نمیذاشت دیگه دستامو ببندن
مگه یادم میره داداش دنیا رو سرم خراب شد
خواهرت با دست بسته وارد بزم شراب شد
میدونی چه سخته واسم معجر آستین پاره
نبودی ببینی داداش به ما میکنن اشاره
تو دلم هزار و یک غم، همهی تنم کبود بود
بدترین خاطرههامون تو محلهی یهود بود
میدونی چه سخته باشی توی ازدحام گرفتار
میدونی که چی کشیدم میون کوچه و بازار
برا دیدن حسینم بهخدا چشم انتظارم
میشمارم ثانیهها رو تا ببینمش دوباره
ای حسین خدا میدونه حتی روزام شب تاره
یه سلامی که اینک شده کار روز و شبهام
بهخدا بعد حسینم دیگه من تنهای تنهام
این دَم آخریه و میشنوم بوی حسینو
همه دلخوشیمه بازم ببینم روی حسینو
تو چشام یه دنیا اشک و تو دلم یه کوه ماتم
دیگه طاقتم بریده منو کشته خاطراتم
شب آخرم خدایا آسمونم بیستارهست
یادگارش روی سینم پیرهنی که پارهپارهست
هر دفعه یادت میافتم هنوزم گریم میگیره
تو بیا این دَم آخر خواهرت داره میمیره
بعد رفتن تو داداش دل من چه بیشکیبه
زیر تابوتمو نگذار بگیرن یه مشت غریبه
یا حسین غریبِ مادر، تویی اربابِ دل من
یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من
همه خاطرات تلخم یه سال و نیمه باهامه
لحظههای رفتنِ تو هنوزم جلو چشامه
یادمه وقتی که رفتی من فقط نگات میکردم
تو برام دعا میکردی، زیر لب دعات میکردم
دست تو به روی قلبم، دست من رو صورتت بود
جونِ تو جونِ رقیه آخرین وصیتت بود
کاش میشد میموندی پیشم بین غمها نمیذاشتی
منو آواره تو صحرا تک و تنها نمیذاشتی
مگه یادم میره آخه تو رو تنها گیر آوردن
میدیدم یه عده نامرد پیرهن خونیتو بردن
پیرمردا با عصا و بعضیا با تیر و شمشیر
انقدر زدن که دیگه نیومد صدای تکبیر
هرکی با هرچی میتونست ضربهای به بدنت زد
میدیدم یکی با نیزه بیهوا تو دهنت زد
تو شدی نقش زمین و اومدن تموم لشکر
توی اون هیاهو انگار میاومد صدای مادر
نفسای آخرت بود صدای هلهله اومد
کاش میمردم نمیدیدم تو حرم حرمله اومد
نبودی ببینی داداش پَرِ معجرا چه میسوخت
شعلهی آتیش و دود و موی دخترا که میسوخت
کاش میمردم نمیدیدم روی نیزهها سرت رو
یادته اون همه گفتم دربیار انگشترت رو
میدونی چه سخته وقتی که به گریههات بخندن
کاشکی سقامون نمیذاشت دیگه دستامو ببندن
مگه یادم میره داداش دنیا رو سرم خراب شد
خواهرت با دست بسته وارد بزم شراب شد
میدونی چه سخته واسم معجر آستین پاره
نبودی ببینی داداش به ما میکنن اشاره
تو دلم هزار و یک غم، همهی تنم کبود بود
بدترین خاطرههامون تو محلهی یهود بود
میدونی چه سخته باشی توی ازدحام گرفتار
میدونی که چی کشیدم میون کوچه و بازار
نظرات
نظری وجود ندارد !