سید حجت بحرالعلومی

شبا دلتنگ بوی پیرهنش بود

605
3
شبا دلتنگ بوی پیرهنش بود
سرش تا صبح، روی دامنش بود
با گریه می‌پرید از خواب و می‌گفت
الانا موقعِ شیردادنش بود

لالا لالا، لالا لالا لالایی...
...
من آن پیر آشنا را می‌شناسم
من آن شیرین‌صدا را می‌شناسم
محبّت بینِ ما کارِ خدا بود
از این‌جا من خدا را می‌شناسم

حسین‌جانم...
...
سه غم اومد به جونُم هر سه یک‌بار
اسیری و غریبی و غم یار
غریبی و اسیری چاره داره
ولی آخر کُشَد ما را غم یار

حسین‌جانم...
...
ببینید ببینید گُلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان، سرِ جنگ ندارد

گُلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش