سر را ز خاک حجره اگر برنداشتی تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی که اگر بود میشکست وقتی که بال میزدی و پر نداشتی از طوس آمدم که بگریم در این غمت یاری به غیر چند کبوتر نداشتی وقتی که زهر بر جگرت چنگ میکشید جز یا حسین نالهی دیگر نداشتی ختمی گرفته اند برایت کبوتران لبخند میزدند و تو باور نداشتی تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت چشمت به آب بود و از آن برنداشتی کف میزدند دور و برت تا که جان دهی کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی کف میزدند ولیکن به روی دست دست ز تن جدای برادر نداشتی شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت یا زیر نیزهها تن بی سر نداشتی شکر خدا که لحظهی از هوش رفتنت خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی