سلام ای بهاریترین فصل عشق سرانجام پاییز باغ خزون به دلهای خشکیدمون رحم کن ببار ای عزیزِ دل آسمون بیا که طلوعِ ظهورت بشه سرآغاز زیباترین سالروز تو که از حضورت جهان روشنه بگو پس چرا پشت ابری هنوز باید جادههای ظهورِ تو رو با اشک دلم آب و جارو کنم نمیخوام به غیر از خودت تا ابد به هیچ قبلهی دیگهای رو کنم همیشه توی بغض تنهاییهام صدا میزنم یا امامِ زمان تا از دست دنیا دلم میشکنه میام با پدر مادرم جمکران واسه دیدنِ قد و بالای تو میدونم نگام خیلی نالایقه ولی سخته آدم همه عشقشو یه بارم نبینه بگه عاشقه میدونی چقدر این در اون در زدم که با گریه زاری بیفتم به پات تا بابای این مومنِ خستهای یه دستی بکش رو سرِ بچههات باید جادههای ظهور تو رو با اشک دلم آب و جارو کنم نمیخوام به غیر از خودت تا ابد به هیچ قبلهی دیگهای رو کنم همیشه توی بغض تنهاییهام صدا میزنم یا امامِ زمان تا از دست دنیا دلم میشکنه میام با پدر مادرم جمکران