سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد شرح این خون گریه را آخر نمیدانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش كرده بود آن سفارش های پیغمبر نمیدانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمیدانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد در كه كُلاً سوخت، میخ در نمیدانم چه شد بعد از آن سیلی كه چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگِ نیلوفر نمیدانم چه شد موی مادر را كه میدانم شده از غم سپید گیسوی بی شانه ی دختر نمیدانم چه شد