دارم امشب از گناهانم خجالت می‌کشم

دارم امشب از گناهانم خجالت می‌کشم

[ صابر خراسانی ]
دارم امشب از گناهانم خجالت می‌کشم
از گناهان فراوانم‌ خجالت می‌کشم

سر به‌ زیر انداخته‌ام، از روی تو شرمنده‌ام
باز هم سر در گریبانم، خجالت می‌کشم

اشک را از من گرفته این گناه لعنتی
دارم از خشکی چشمانم خجالت می‌کشم

من زمین خوردم دوباره، باز دستم را بگیر 
من از این حال پریشانم خجالت می‌کشم

باز آوردی مرا که چوب‌کاری‌ام کنی 
من از اینکه باز مهمانم خجالت می‌کشم

دارم از این دوری کرب‌و‌بلا دق می‌کنم
من که از دوری جانانم خجالت می‌کشم

*****

حرف حق زد، چقدر نیزه به خوردش دادند 
آب می‌خواست، سر نیزه به خوردش دادند 

حرف حق زد، دهنش را پر خون کرد سنان 
نیزه در حلق حسین کرد و درآورد سنان 

لگد از بغض علی بر سر و بر رویش زدند 
جلوی مادر من چکمه به پهلوش زدند 

کمتر بر این غریب بدون کفن بزن 
این ضربه‌‌ی دوازدهم را به من بزن 

هر آنچه داشت رفت، دگر جست و جو نکن
اینقدر این شهید مرا زیر و رو نکن 

قبول کن که شبیه حصیر افتادی
قبول کن ته گودال گیر افتادی 

*****

به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم 
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم 

این دو فولاد جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب

یار بی‌یار رسیدم که دلت غم نخورد
آمدم در دل تو آب تکان هم نخورد

دست و بازوی علمدار حرم آوردم 
پیش تو بر سر دوشم دو علم آوردم 

این دم و بازدمم، این ضربان‌های من‌اند
این حسین و حسن‌ و تیر و کمان‌های من‌اند 

مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرَد 
خبر سوختن بال و پرش را بِبَرَد

با چه رویی برود جانب زینب از دشت 
با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرَد 

دو جگرگوشه‌ی او روی زمین افتادند
ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرَد

یک نفر آمده این سو، تن این را بِکِشَد
یک نفر آمده آن سو تبرش را بِبَرَد 

یک نفر آمده این سو، سر این را بِبُرَد
یک نفر آمده آن سو، که سرش را بِبَرَد 

زینب انگار نه انگار، که بی‌سر شده‌اند
دید بر نیزه ولی سایه‌ی مادر شده‌اند

نظرات

وای حسین

رحمت بر اون شیری که خوردی با این روضه خوندنت

خیلی خیلی کیف کردم به خدا. تشکر