سخت‌ترین ماتم و غم مرگ اولاده

سخت‌ترین ماتم و غم مرگ اولاده

[ محمدرضا میرزاخانی ]
سخت‌ترین ماتم و غم مرگ اولاده
بچّه‌م جون داده
شنیدم بی دست از رُو مَرکب افتاده
بچّه‌م جون داده

غرقِ اشک و احساسم
با داس چیده شد یاسم
تا دیدن نداره دست
ریختن سر عبّاسم

واویلا واویلا
ای آه و واویلا... 

*****

نبودم کربلا ببوسم دستاشو
قدّ و بالاشو
قطعه قطعه کرده دشمن سر تا پاشو
قدّ و بالاشو

دنیام سرد و تاریکه
مرگم دیگه نزدیکه
دادن خبر از عبّاس
قبرش خیلی کوچیکه

واویلا واویلا
آه و واویلا...

*****

آسمون گریه کن که من قمر ندارم
پسر ندارم
شمع و پروانه داشتم دیگر ندارم
پسر ندارم

رفتن لاله‌های من
پرپر شد گلای من
کاش جای چشم عبّاس
می‌بست تیر چشای من

واویلا واویلا
آه و واویلا... 

*****

گواهی می‌دهد آن قبر کوچک
که مردی را خجالت آب کرده
... 
قبر تو کوچک است، گناه رباب چیست؟! 
... 
اَلا مادر به قربون جمالت
رخِ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل امّ‌البنین شیرم حلالت

شنیدم شمر را بیچاره کردی
امان‌نامه گرفتی پاره کردی

نظرات