ساقی بیا بگردان، جام شراب خود را بیهوش و مست و یاغی، تا دور تو بگردم زاهد گناه ما را از قبل باده بنویس با این که مست مستیم ما تازه توبه کردیم این مِی متاع ناب است، گیراترین شراب است سرگیجههای بعدش آری عبادت ماست زاهد توقّعت چیست؟ از این گروه بد مست این نعرههای مستی عرض ارادت ماست ای محتسب حساب ما را کجا نوشتی؟ جان را بگیر و جان در ازای باده ساقی اگر نداری جام و پیاله کافی از کاسهی سرِ ما بشکن برای باده در حلقهی خماران پیری به ذوق میگفت: پای بساط این مِی در وهلهی جوانیست ما زندگانِ باده از مرگ و بیهراسیم زیرا شراب ساقی اکسیر جاودانیست با های و هوی مستی مِیخانهای قویتر دیوانهام و باکی از عربده نداریم اخراجمان نگردان ساقی زِ ساحت خویش آوارهایم و جایی جز مِیکده نداریم