زده به میدون نوهی حیدر رجز میخونه با صدای پیغمبر معرکه افتاده به تسخیرِ جناب شهزاده علیٌّ الاکبر سر میزد به قلب لشکر میزد به نام حیدر میزد تو همهمه فریادِ اللهُ اکبر میزد وقتی هیبتِ علیاکبر رو دیدن گفتن این پیمبره عقب کشیدن بعضیا میگفتن ای الهی العفو بعصیاشون مثل حیوون میدویدن تا آسمونا پرچمش بالاست همهی هستیِ عقیلة الکبراست اینقده قدش بلنده که میشه شونه به شونه تو علقمه با عباس دَم میزد یَلا رو درهَم میزد چقدر منظم میزد سر حرومیها رو دقیق و محکم میزد مثل مولا علی سر به تو نداره وقتی رو عقابه پس یه تک سواره اونایی که بغض مرتضی رو دارن چارشون تو معرکه فقط فراره