رو خاک داغ کربلا نیزه نیزه نیزه، نیزه میبینم من دفنه اهل القُرا نیزه نیزه نیزه، نیزه میبینم یکی ته گودال، لباستو پرت کرد شلوغیه خیمه حواستو پرت کرد عذاب کردنت، منع آب کردنت شبیه گندم ری، آسیاب کردنت تمومه حسین، روبرومه حسین خودت بگو که پیکرت، کدومه حسین داره خون میریزه از زخم تنت آرام من فدای غربت سیدُ المظلوم تو سر و صدا و ازدحام جمعیت میپیچه صدای یک نالهی مظلوم بمیره مادر برات، که انقدر ناخوش شدی زیر دست و پاهاشون، ببینم زجرکُش شدی چشاتو وا کن از خیمه، به گودال اومده زینب زیر و رو شدی، پشت و رو شدی چه جوری با مادرت روبرو شدی ای تشنه لب، حسین! نجاتش بدین، قتلگاه که جای دیدن نیست خُب آبش بدین، اینکه رسم سر بریدن نیست به شریک زندگی من، نیزه نزن جا نمونده روی این بدن کشتین عزیز دلمو، چرا ول نکردین انقدِ دور و بر این بچهها نگردین دختر نداری مگه زجر، نکِش موی رقیه رو گوشوارشو و کَندی، نبر النگوی رقیه رو والا وقاحت داره خیمه نرید برادرم رو خیمه غیرت داره والا وقاحت داره زندهست هنوز برادرم ببینید انگشتش رو حرکت داره نیزههای رو تنت دستهامو برید قاتلت روی سرم نعره میکشید من میدویدم حرمله، پشتم میدوید پاشو داداش! تو رو به خدا