شب سراسیمه می‌رسد از راه و

شب سراسیمه می‌رسد از راه و

[ حاج سعید حدادیان ]
شب سراسیمه می‌رسد از راه و
گویی آهِ من است هاله‌ی ماه 

شده روشن شب از نواهایم
نغمه‌ی اِنّنا سمعنایم

در دلم زنده می‌شود ناگاه
خاطرات خوش رسول‌الله

در نگاهش چه شوق و ذوقی داشت
دست ما را به دست هم که گذاشت

خاطرش جمع بود و قلبش شاد
که امانت به دست من می‌داد

یا نبی بعد تو چه ها کردند
خوب مزد تو را ادا کردند

درِ خانه که بوسه‌گاه تو بود
گشت روزی مطاف آتش و دود

می‌کُشد این سکوت حیدر را
کلّمینی حبیبتی زهرا 

زیر بارانِ گریه‌ی نم‌نم 
آب شد شمعِ خانه‌ام کم‌کم

جانِ من نذر جسم بیمارت
من خودم می‌شوم پرستارت

چشم خود باز کن که زنده شوم 
باز اعجاز کن که زنده شوم

باز سوسو بزن ستاره‌ی من
چاره‌ی قلب پاره پاره‌ی من

آتشِ تب رسیده است به جان
نورِ قلبم دعای نور بخوان

بسم اللهِ النور
بسم الله نورٌ علی نور

آه گشته ذکر حسین یا شافی
نغمه‌ی زینبین یا کافی

عزیزم حسنت یا طبیب می‌خواند
خانه اَمَّن یُجیب می‌خواند

تو برایم بهاری ای مادر
سنّ و سالی نداری ای مادر

مادرِ خوب و مهربون 
حرفامو از چشام بخون

من التماست می‌کنم 
یه شب دیگه پیشم بمون

دخترِ قهرمانِ من
قدر داداشتو بدون

هرجا میره باهاش برو 
تا قتلگاه پیشش بمون

ای زینب من، ای زینب من
ای قهرمان، زینب من
آرامِ جان، زینب من

دادی به دست دخترت
سه تا کفن یادگاری

بگو برا حسین چرا 
دیگه کفن نمی‌ذاری

توی کوچه توی خونه
می‌کِشه آتیش زبونه

ای خدا خودت کمک کن
مادرم زنده بمونه

نظرات