رفت و داغ دوری‌اش دامان مادر را گرفت

رفت و داغ دوری‌اش دامان مادر را گرفت

[ حاج منصور ارضی ]
رفت و داغ دوری‌اش دامان مادر را گرفت
از دم خیمه سر و سامان لشکر را گرفت

تیر با چه سرعتی آمد، بماند قصه‌اش
آن‌چنان آمد که آقا جای تن ، سر را گرفت

تیر با یک شعبه هم کار خودش را می‌کند
با سه‌شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت

خطبه‌اش با گریه بود، افسوس لشکر خنده کرد
چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت

اما پشت خیمه نیزه‌ها رفتند پیدایش کنند
نیزه‌ای در خاک شد ، جسمی محقر را گرفت

آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد
تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت

نظرات