رضای توست، رضای خدای این دو نفر خداست شاهد حال رضای این دو نفر همینکه قصد فدایی تو شدن دارند هزارمرتبه جانم فدای این دو نفر به التماس کشیدهست کار من پیشت ببین که آبرویم ریخت پای این دو نفر اگر قبول نداری فدایی تو شوند کفن به تن کنم اینک بهجای این دو نفر کمی به عمر تو حتّی اگر اضافه شود که نیست بهتر از آن در ازای این دو نفر تو در عبای خودت، دیدهای هزار اکبر به من نمیرسد آیا بلای این دو نفر؟ سکوت کردی و حالا رضایتت پیداست دعات بدرقه شد در قفای این دو نفر دو نسل حیدر و جعفر به معرکه زدهاند ملائکند تمامی قوای این دو نفر یکی زده به یسار و یکی زده به یمین غرور میچکد از ماجرای این دو نفر به ناگه از همهسو سیل تیغ و تیر آمد شکست در نظر من، صدای این دو نفر اگرچه در پی آنان به معرکه زدهای محال شد که ببینی شفای این دو نفر ز دور دیدهام آخر، به دست آوردی تو عاقبت، بدن نخنمای این دو نفر برون ز خیمه نیایم برای دیدنشان اگرچه پر زده قلبم برای این دو نفر چه اقتدای شریفی به رأس تو دارند به نیزه شد سر از تن جدای این دو نفر