دل تنگم هوای مادر كرد یاد آن خاطرات غم بارَش یاد دارم كه مادرم را درد چقدر داده بود آزارش هرگز از یاد من نخواهد رفت آنچه را كه به چشم خود دیدم مادرم بین شعله گیر افتاد چقدر من ز غصه ترسیدم در هجوم زبانهی آتش یاس را زیر پا لگد کردند خواستم پیش مادرم بروم راه من را به شعله سد کردند آری چه بگویم که بعد پیغمبر قرعهی غم به نام ما افتاد روزگارم به رنج و غم سر شد تا که راهم به کربلا افتاد عصر روز دهم در آن صحرا چون حسینم به قتلگاه افتاد شعلهای باز قد علم کرد و به حرمهای بیپناه افتاد در شرر یاد مادرم کردم تازیانه چه آتشی دارد شعلهای که حیا نمیفهمد چه زبانهای سرکشی دارد درد پهلو شکسته را تنها یار پهلو شکسته میداند آنکه سیلی بی امان خورده غم دستان بسته میداند