دلبسته‌ام مرا ز سر خویش وا مکن

دلبسته‌ام مرا ز سر خویش وا مکن

[ وحید شکری ]
دلبسته‌ام مرا ز سر خویش وا مکن
از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته‌ای ز عنایت رها مکن

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته‌ای ز عنایت رها مکن

مولای من، من با تو پیش از آمدنم آشنا شدم
ای آشنا، مفارقت از آشنا مکن

مولای من، تنها بوَد به دست تو طومار جُرم من
این مشت بسته را به بَر خلق وا مکن

درمان درد من نبوَد غیر درد عشق
این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن

نزد کریم فرق ندارد خوب و بد
یک جا قبول کن همگان را سوا مکن

عمری به زخم تیغ بلا سینه‌ام بسوز
آنی به عشق خویش مرا مبتلا مکن

میثم اگر ترک سر و ترک جان کنی
ترک محبّت علی مرتضی مکن

(یا صاحب الزمان)۴
****
من اگر گریه برایت نکنم می‌میرم
***
غم مخور یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته
مهدی‌ات با شیشه‌ی درمان خواهد آمد
***
من علی‌ام که خدا قبله‌نما ساخت مرا
جز خدا و نبّی و فاطمه نشناخت مرا

من علی‌ام که به یکباره در از قلعه‌ی خیبر کندم
داغ زهرا بخدا از نفس انداخت مرا
****
مردمی که عمری چشم دیدن ما رو ندارن
برا خونشون می‌آن از اینجا هیزم بر‌می‌دارن

می‌دونستی بی‌حیایی که تو رو از من گرفته
نامه داده کشتن خانومم و گردن گرفته

توی نامه‌اش نوشته بین کوچه غوغا شد
محکم زدم انقدر به در وا شد
امیر، زهرا پشت در بود

توی نامه‌اش نوشته زهرا را تا شناختم
لگد زدم بچّشو انداختم

(مادر مادر، مادر، ای وای مادر، مادر، ای وای مادر، مادر)۲
***
میان آن‌همه دشمن که می‌زدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر

به جایی که شمع بسوزد به قبر پنهانت
علی کنار مزار تو آب شد مادر

حسین...

نظرات