حاج محمود کریمی

دست افتاد و مشک، سالم ماند

15560
62
دست افتاد و مشک، سالم ماند
داشت امّید بهر اصغر، چشم

مشک شد پاره و امّیدش ریخت
شد خراب آرزوی او در چشم

تیرها از کمان، رها که شدند
باز شد در تمام پیکر، چشم

حرمله، تیر را به چلّه گذاشت
غنچه‌ی پرشکفته، شد بر چشم

ضربه‌ی آهنی که خورد به سر
بر زمین خورد، شیر حیدر چشم

فاطمه گفت: یا اخا! برگرد
گفت؛ ای جان جان مادر! چشم

تا صدایش به گوش شاه رسید
ناگهان رنگ از حسین پرید

خوب شد در کنار پیکر او
مادرش که قدخمیده ندید

در کنار عمود خیمه‌ی خود
با سر زانویش، حسین رسید

روضه شد باز؛ خاک بر دهنم
چه بگویم؟! چه صحنه‌ها که ندید

آن‌چنان ناله‌زد کنار تنش
همه گفتند که حسین برید

من کنار تو هستم و دشمن
گرد جسم تو، جشن می‌گیرد

فکر خیمه بدون تو، هرگز
تو نباشی، رقیّه می‌میرد

تو نباشی، خدا به خیر کند
لشکر شام، شیر می‌شود و

تو نباشی، خدا به‌داد رسد
حرم، آماج تیر می‌شود و

تو نباشی، رباب می‌میرد
اصغر از تیر، سیر می‌شود و

تو نباشی و من نباشم وای
عصمت‌الله اسیر می‌شود و

دیدم از دور ای علمدارم
پاره‌پاره شدی ز سرنیزه

هرکه یک قسمت از تنت را برد
بدنت را زدند بر نیزه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش