در بغل میگیرمت افسوس در هم میشوی گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی این که بر دوش من عمری بود تابوت تو بود در عبا میچینم اما زود در هم میشوی بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی خیمهام را دخترانم را صدایت کشت، کشت آبرویم، مرهم این چند مَحرم میشوی نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی دید که طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دم میشوی روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت روی زین از درد دیدم هر طرف خم میشوی