درد دارم دوا بده

درد دارم دوا بده

[ مازیار طاولی ]
درد دارم دوا بده 
مریض دارم شفا بده 

هرچی دارم ازم بگیر 
به من یه کربلا بده 

پنجره فولاد رضا 
برات کربلا میده 

هر کی میره کرببلا
از حرم رضا میره 

سلطان علی موسی الرضا ...

ما گرفتار آفریده شدیم 
عاشق یار آفریده شدیم 

خاک ما را ز باده گل کردند 
مست دیدار آفریده شدیم 

به امیدی که ذبحمان بکنند 
نذر دلدار آفریده شدیم 

نسل در نسل عاشقت هستیم 
آبرودار آفریده شدیم 

چون که آخر تو میخری ما را 
سر بازار آفریده شدیم 

لذتی دارد این اسیر شدن 
پای این خانواده پیر شدن

عزیزم حسین
 (عزیزم، عزیزم، عزیزم حسین)3

یه عالمه گریه به روضه بدهکارم 
تا خوب نشه زخمات دست برنمی‌دارم 

بذار حالا حالا نوکر شما باشم 
لحظه‌ی مرگم تو خاک کربلا باشم 

عزیزم حسین
 (عزیزم، عزیزم، عزیزم حسین)2

خوش به حال دلی که ساغر شد
گریه‌ها کرد تا مطهر شد 

کسی که دید ابروان تو را 
زائر صورت پیمبر شد 

راه می‌رفتی و به دنبالت
 دل سادات تنگ مادر شد 

همه گفتند پنج تن یکجا 
روی دست حسین، اکبر شد 

(دست‌پرورده‌ی امام حسن 
چه کسی ناامید از این در شد)2

نمک سفره‌ی علی خوردیم 
طرز جنگیدنت چو حیدر شد 

با تو شش‌گوشه شد ضریح حسین 
چون مقام تو فوق باور شد 

ما همیشه حرم که آمده‌ایم 
قبل از ارباب بر تو رو زده‌ایم 

 (درسته گفتم برو اما 
یکم آهسته گل لیلا 

می‌ریزم اشکامو پشت پات 
بلا دور باشه ازت بابا)2

ای خداجوی من، ای اذان‌گوی من
داری میری به میدون

 عمه آهی کشید، خواهرت گریه کرد 
خیمه‌ها شد پریشون 

علی با سرت پای دینی 
دوس نداری بشینی 

تا که به زیر سم، عصر روز دهم 
پیکرم رو ببینی 

فَقَطَّعوهُ بسُّیوف اربا اربا
روی عبا می‌چینمت جون بابا 
چشمت زدن ای سرو خوش قد و بالا 

 همینو کم دارم تو رو در هم ببینمت 
نیزه امون نداد به تو یه کم ببینمت
داغ تو کاری کرد باهام که خم ببینمت

قطعه به قطعه‌ای، باید علی بشی 
کنار هم می‌چینمت، شاید علی بشی 

آیینه‌ی نبی، نیزه با تو چه کرد 
آینه شکستنی‌تره یا دل یه پیرمرد 

شباهتی داشت داغت به برگای پاییزی 
دیدم که از روی اسب، داری زمین می‌ریزی

قدر یه دشت علی دارم، عبای من کمه 
چرخیده پیکرت بابا تو دستای همه 
به خدا که داغ جوون سنگین‌ترین غمه 

کسی نبود بگه، دلش رو غصه کَند 
 به اشک اون که داغ دیده، بلند بلند نخند 

علی خیز و از جا آبرویم را بخر 
عمه را از بین نامحرم‌ها ببر

به خاک افتاد طوری که همه گفتند دق کرده 
به خاک افتاد بین اربا اربای علی‌اکبر 

حسین افتاد از پا موقعی که دید افتاده 
شکافی بین ابروهای زیبای علی‌اکبر 

مسیحاآفرین آهی کشید و از نفس افتاد  
(خدایا کاش امکان داشت احیای علی‌اکبر)2

علی را تکه تکه از تمام دشت آوردند 
ولی کامل نشد انگار اعضای علی‌اکبر  

تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش 
عمو عباس با دیگر عموهای علی‌اکبر 

و حالا بین دارالحرب دور عمه‌ی سادات
 بنی‌هاشم همه جمعند منهای علی‌اکبر

نظرات