
دردام زیاده کمه صبرم عاشقت میمونم حتّی تو قبرم ببخش اگه خونی میشد لباسم به بچّهها نبود اگه حواسم زخمای من خوب نشدن وگرنه تو هرکاری تونستی کردی واسم (آخر نشد طبیب برایش بیاورم) سه ماهه آخر که زمینگیر شدم نحیف شدم شبیه تصویر شدم خداروشکر به پای تو پیر شدم به روی تختهی غسل تو لاله میدیدم رشیده را قد طفل سه ساله میدیدم راحت بخواب برا همیشه دیگه هیشکی مزاحمت نمیشه این حرف پیش خودت بمونه دیگه بیرون نمیرم از تو خونه خورشید خونه نور چشمای تو چند روزیه نتابیده به حیدر پامو میذارم تو کوچه غلافشو نشون میده به حیدر (غم همین بس که مغیره به علی میخندد آن غلافی که تو را زد به کمر میبندد) راحت بخواب برا همیشه دیگه هیشکی مزاحمت نمیشه بی حیا طوری لگد زد پهلوی زهرا شکست فاطمه از ضربهی در بی پسر شد، حیف شد ضربهها خیلی اذیّت کرد زهرا را ولی ضربهی قنفذ برایش دردسر شد، حیف شد ورم به بازوی تو سخت مثل سنگ شده آن غلاف هرجا فرود آمد همان جا را... ورم به بازوی تو سخت مثل سنگ شده دلم برای تو یک شب نرفته تنگ شده موحّدم را در کوچه بت پرستی زد خدا نبخشدش آن که تو را دو دستی زد راحت بخواب برا همیشه دیگه هیشکی مزاحمت نمیشه ضربهها خیلی اذیّت کرد زهرا را ولی ضربهی قنفذ برایش دردسر شد، حیف شد فاطمه از دردهای خویش هم با من نگفت وقت غسلش تازه حیدر باخبر شد، حیف شد یا علی یک استخوان بشکست از زهرای تو کربلا این ارث هم سهم پسر شد، حیف شد یا علی با نعل بر جسم حسینت تاختند پیکر پاشیده اش پاشیده تر شد، حیف شد