صابر خراسانی

به مادرم دکترها آن زمان گفتند

31121
633
به مادرم دکترها آن زمان گفتند
که بچه‌ی تو به قطع و یقین نمی‌ماند
و در جواب همه مادرم فقط می‌گفت
محبّ فاطمه بارش زمین نمی‌ماند

و مادر از همه جا دل برید و رفت حرم
سلامتی مرا خواست از امام رضا
هنوز بر سر ماندن نماندنم شک بود
گذاشت نام مرا مادرم غلام‌رضا

با نگاهت، حتی سنگ‌ام بها می‌گیره
لطفت آقا، خشت خام و طلا می‌گیره
تو بخندی، شک ندارم دعام می‌گیره
ساعت هشت، یه مریض تو حرم شفا می‌گیره

چقدر چادر خود را گرفته بر دندان
برای لمس ضریحت بلند کرده مرا
فدای دستش، محکم گره زده به دخیل
که سال‌هاست به تو پایبند کرده مرا

هنوز بچه‌ام آقا، نبین پدر شده‌ام
دلم گرفته هوای دل مرا داری
برای بچه‌ی بی مادری که من باشم
برای یک دل سیر اشک و ناله جا داری؟

(آی امام رضا، من همون بچه‌ی بازی گوش تو صحنم آقا
زود گذشت ولی، بچم اینجا واسِ اولین دفعه بهم گفت بابا
نا امیدم و تو امید خونواده‌ی منی تو این دنیا
یا امام رضا) 2

دلم برای زیارت دوباره تنگ شد و
نیامده به زبان حاجت مرا دادی
مرا اسیر خودش کرده غصه‌ی دنیا
یکی مرا برساند به صحن آزادی

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش