دختر نگو، بگو گوهرِ مرتضی علی

دختر نگو، بگو گوهرِ مرتضی علی

[ حسین طاهری ]
دختر نگو، بگو گوهرِ مرتضی علی
زینت نگو که تاجِ سرِ مرتضی علی 
اولادُهُم مساوی اَکبادُهُم لذا
دختر نگو بگو جگرِ مرتضی علی

حق داشت افتخار کند بر تو بوتراب
ای میوه‌ی دل و ثمرِ مرتضی علی
نوع نگاه او به تو اثبات می‌کند
زهراست در نظرِ مرتضی علی

زهراست آسمان علی، آسمانِ عشق
زینب ستاره‌ی سَحرِ مرتضی علی
غم از میان خانه‌ی مولا جواب شد
تا بوده‌ای تو دور‌وبَر مرتضی علی

ارباب با نگاه تو اُنسی عجیب داشت
آرامش دلِ پسرِ مرتضی علی

اگر دلواپس من بوده‌ای، من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم
رسیده لحظه‌ی مرگم سراغم را نمی‌گیری
به شوق دیدنت هر صبح، هِی خیره به در بودم

میان بسترم جان می‌دهم حالا تک‌و‌تنها
منی که لحظه‌ی جان دادنِ چندین نفر بودم
نگاهِ اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدوِ تولد با تو یک‌جور دِگر بودم

نگاهِ آخرم گودال بودی گریه می‌کردم
و از موی سر آشفته‌ات، آشفته‌تر بودم
هنوزم با مرور خاطراتت جان‌به‌لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم

میان التماس من، تو را هر کس که آمد زد
چه بر می‌آمد از این دستِ تنها، یک نفر بودم 
به ابنِ سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه در حذر بودم 

به پیش چشم من دَه اسب از روی تنت رد شد
تو خونین‌پیکر و من بیشتر خونین‌جگر بودم

تو شأنت دامن زهراست، نه مخروبه‌ی خولی
سرت را از تنورش درمی‌آوردم، اگر بودم

بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت،
برای بچه‌ها هم عمّه بودم، هم پدر بودم 
سوار ناقه‌ها کردم همین که دخترانت را
برای مَحملم دنبال مَحرم در‌به‌در بودم

تویی که شرط ضمنِ عقد من بودی
خبر داری که من از کربلا تا شام با که‌ همسفر بودم؟ 
مرا بازار بردند و مرا آزار می‌دادند 
منی را که به عصمت در دو عالَم مفتخر بودم 

تو را با خِیزران می‌زد مرا ساکت کند دشمن
حلالم کن برادر جان، برایت دردسر بودم 
****
حسین جان 
به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم
کنار تن بی‌سرت کاسه‌ی آب گذاشتم واویلا

حسین جان 
تو بودی و گودال و ریگ و تنت زیر نیزه 
خداحافظی کردی با زینبت واویلا

صدا می‌زدم مادرت رو، یا مظلوم
نشون می‌دادم حنجرت رو یا مظلوم
صدا می‌زدم مادرت رو ای بی‌کس
به دامن بگیره سرت رو یا مظلوم

به صحرا سپردم 
که با خاک بپوشونه داداش تنت رو
بمیرم که بردن جلو چشم من پیرهنت رو 

تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت 
الهی می‌مردم نمی‌دیدم انقدر جسارت 

به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم 
نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم

ندیدی چشای تَرم رو با غیرت 
شلوغیِ دورو‌بَرم رو

نظرات