دارم هوای گریه،برای اون سه ساله که رنگ روش شده مثل رنگ روی لاله از تازیانه ها شد،تنش کبود و زخمی از سیلی ام گرفته،صورتشو یه هاله گناهه این دختر چی بوده که جاش توی خرابه بوده گناهه این دختر چی بوده که اینقدر تنش کبوده گناه این دختر چی بوده که مضطره دلش شکسته یه گوشه کِز کرده بمیرم منتظره باباش نشسته اونا که اصلا،رحمی ندارن سر باباشو،تو طشت میذارن تا که نگیره،بهونه دختر شبونه طشت و،براش میارن آه و واویلا جانم رقیه... تا چشم دختر افتاد،نیمه ی شب به طشتو به عمه گفت که عمه،منکه غذا نخواستم با اینکه عمه خیلی،گرسنمه ولی من خواستم کنار بابام،باشم بابامو خواستم گناهه این دختر چی بوده که چن روزه غذا نخورده هر جا گرسنه بوده جای غذا فقط اون سیلی خورده گناه این دختر چی بوده که توو سه سالگی یتیمه گفته به دخترای شامی بابام میاد خدا کریمه میبینه آخر،سر باباشو سرو میذاره،روی پاهاشو میگه به بابا،دونه به دونه تموم حرف و،درد دلاشو آه و واویلا جانم رقیه... بابا چشاتو وا کن،نگاه به دخترت کن از موقعی که رفتی،یه روزه خوش ندیدم تا که تو رفتی رفتم،همراهه با نامحرم نپرس ازم از اونا،چی شنیدم چی دیدم گناهه من مگه چی بوده که از اونا کتک میخوردم خودت که شاهد بودی بابا عمه نبود حتما میمردم گناهه من مگه چی بود که منو به زجر پست سپردن پای برهنه از رو خارا کشون کشون منو میبردن بابا کف پام،آبله بسته خستهی راهم،خسته ی خسته از اینا خوردم،لگد که بابا شبیه زهرا،پهلوم شکسته آه و واویلا جانم رقیه... منبع:کانال متن روضه مجمع الذاکرین