داداش پاشو ببین که زینب از سفر رسید

[ سید ناصر اسماعیل نسب ]
داداش پاشو ببین که زینب از سفر رسید
با خنده های شمر و حرمله قدم خمید
........
چهل روزه مثلِ بارونم
چهل روزه خیلی داغونم
چی جور بگم داداش خیلی دلگیرم
چهل روزه غریب و تنهام 
چهل روزه میونِ غمهام 
چهل روزه بی تو دارم میمیرم
..........
حسین ای جونم
پاشو درمونم
بدونِ تو من
داداش دلخونم

غــریب مــــادر ،غــریب مــــادر

با دستای بسته بردنم به کوفه و شام
تو هر مسیر به هر گذر میدادنم دشنام
..........
من بودم و لشگرِ اعدا
من بودم و  جمع نامردا
اسیر بودم ، بین یه عده بی عار
چه سخت گذشت، بین اون بازار
چه سخت گذشت ، تو جمع انظار
میزدن با تازیونه بی شمار

دستاااام رو بستن
افسااار گسستن
به پیشِ سرت
دلم شکستن

غــریب مــــادر ،غــریب مــــادر

majmaozakerine@
منبع:کانال متن روضه مجمع الذاکرین

نظرات